- ۰ نظر
- ۱۴ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۵
یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد
نوک مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت
نعره ها خواهم زد ودر بحر وبر خواهم
فتاد
شعله ها خواهم شد ودر خشک وتر خواهم
گرفت
انتقامم را ز زلفش موبه مو خواهم کشید
آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت
یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت
یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم
فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم...
گل و گلدون بیارین آیینه و شمعدون بیارین
جشن تکلیف منه چون خدا یار منه
جشن تکلیف منه
می خونم دیگر نماز می کنم راز و نیاز
با خدای بی نیاز با خدای بی نیاز
جشن تکلیف منه چون خدا یار منه
سرور و سالار منه خالق یکتای منه
کرده امر من به دین گشته ام شاد از این دین
جشن تکلیفه منه چون خدا یار منه
می پوشم از این به بعد گردن و موی کمند
تا نبیند دیگری کند از بد نظری
جشن تکلیف منه چون خدا یار منه (2)
چادر سفید من مثل بال قو سپید
تاج سرخ رو سرم توی عالم بی نظیر
جشن تکلیف منه چون خدا یار منه
سرور و سالار منه خالق یکتای منه
جشن تکلیف منه چون خدا یار منه (3)
سرور و سالار منه خالق یکتای منه
جشن تکلیف بی کلام